اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
این روزها به جای" شرافت" از انسان ها
فقط" شر" و " آفت" می بینی !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میدونی"بهشت" کجاست ؟
یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی کسی اندازت نیست
دست بـه اندازه ی خودت نزن...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ماندن به پای کسی که دوستش داری
قشنگ ترین اسارت زندگی است !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مگه اشك چقدر وزن داره...؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم...